مدارس نظامیه
اوضاع و شرایط زمان تأسیس نظامیهها
یکی از رویدادهای مهم علمی- مذهبی نیمه دوم قرن پنجم قمری، تأسیس مدارس نظامیه توسط خواجه نظامالملک طوسی وزیر مقتدر سلجوقیان بود. این مدارس، به ویژه مدرسه نظامیه بغداد، در حالی بنا میشد که از طرفی، «عمیدالملک کندری وزیر حنفی مذهب و شدیدالتعصب قبل از خواجه، عرصه را چنان بر پیروان شافعی و اشعری خراسان تنگ نموده بود که بسیاری از رؤسا و ائمه ایشان، به تبعید و جلای وطن مجبور شده بودند. همچنین حمایت پادشاهان حنفی مذهب سلجوقی از پیروان حنفی، روز به روز بر قدرت آنها افزوده بود و کرامیان که از روزگار محمود غزنوی قدرت و نفوذ فراوان یافته بودند، گاه عرصه را بر حنیفه و شافعیه خراسان تنگ مینمودند و مشاهده این احوال برای خواجه که از شافعی مذهبان متعصب بود، بسیار مشکل بود.[از طرف دیگر] نهضت نامرئی فرقه اسماعیلیه در شرق اسلام و حوزه فرمانروایی خواجه به سرعت در حال گسترش بود. آنها بسیاری از تودههای ناراضی و مخالف سیاست خواجه را به خود جذب کرده و روز به روز بر دامنه فعالیت خود میافزودند.» (2) و جامعالازهر مصر به عنوان مرکز اشاعه تبلیغات این فرقه توفیق فراوانی یافته بود. همچنین «رسوخ دو خاندان شیعی مذهب بنوالفرات و فرزندان نوبخت و نیل آنان به مقام وزارت در دستگاه خلافت عباسی، اثر بزرگی در بیرون راندن عناصر غیر شیعی از دستگاه خلافت داشت و شیعیان توانستند از زمان متوکل تا اواخر عهد مقتدر، حکومتهایی را از قبیل حکومت مستقل قرامطه در یمن تشکیل دهند. همچنین عبیدالله مهدی، ارکان نهضت خود را در مغرب بنیان نهاد و جانشینان وی پس از تصرف مصر، خلافت فاطمی را تأسیس کردند. آل حمدان نیز بر سوریه دست یافتند و با جانبداری از خلفای فاطمی مصر و ارادت به خاندان علی (علیه السلام) حکومت خود را استوار کردند و بالاخره امرای شیعی مذهب آل بویه به اشاعه اصول تشیع در عراق و فارس پرداختند.» (3)
اهداف خواجه از تأسیس نظامیه
خواجه نظامالملک گمان میکرد برای اینکه هم عدالت را تأمین کند و هم مذهب خویش (شافعی) را تقویت کند، ناگزیر است تدابیر خاص مذهبی را اتخاذ کند. «وی از هواداران سرسخت خلافت عباسی بود، به هیچ وجه نمیخواست که اعتقاد به خلفای فاطمی مصر که از دشمنان آل عباس بودند، در حوزه فرمانروایی او نضج گیرد؛ از این رو تمام مساعی خود را متوجه ریشه کن کردن عناصر شیعی و اسماعیلی مینمود. خلفای عباسی نیز برای جلوگیری از پیشروی دعوت فاطمیان، همیشه به امرا و سلاطین سنیمذهب ایران متوسل میشدند.» (4)خواجه نظامالملک برای رسیدن به این اهداف، چندین کار انجام داد؛ از یک سو، «بخش عمده کتاب سیاستنامه خود را به بیان مثالب شیعه و باطنیه اختصاص داد و آنان را در ردیف گبران و سرخجامگان و خرمدینان معرفی نمود» (5) و سایر فرقهها را بدمذهب و از دشمنان ملک و اسلام نام برده و معتقد بود که «در همه جهان دو مذهب است که نیک است؛ یکی مذهب بوحنیفه و یکی مذهب شافعی. البته تأیید وی از مذهب حنفی، شاید به خاطر احترام یا ترس از پادشاهان بوده است.» (6) از سوی دیگر، پادشاه وقت را از دخالت دادن ایشان در امور دولتی برحذر میداشت. چنان که به لطایفالحیل، حسن صباح را از عرصه سیاست در دولت سلجوقی و رسوخ در دستگاه ملکشاه بیرون راند و در مقابل، پسرانش را به مقامهای بلند برگزید؛ به صورتی که کمتر شغل دیوانی یا امارتی وجود داشت که از حیطه خواجه و خواص او خارج باشد و حتی انتخاب وزیر خلیفه بغداد نیز بدون تصویب خواجه صورت نمیگرفت.
اما مهمترین اقدامی که خواجه برای رسیدن به مقصود خویش انجام داد، تأسیس مدارس نظامیه بود. او میخواست با تأسیس این مدارس، ضعفی را که متوجه شافعیمذهبان شده بود از بین ببرد، لذا همه امکانات مادی و معنوی را به کار گرفت و آنها را در انحصار شافعی مذهبان قرار داد. همچنین وی با تأسیس این مدارس، در پی آن بود که «با تربیت افراد مبرّز و جدلی، جلوی پیشرفت و گسترش تبلیغات وسیع پیروان اسماعیلی را سد کرده و با سپردن سررشته امور حساس دولتی و علمی و مذهبی، به دست مدرسان و فارغالتحصیلان مدارس نظامیه، اساس یک وحدت مذهبی را در این قسمت از دنیای اسلام فراهم سازد و همچنین با اختصاص دادن این مدارس و مزایای چشمگیر و بیسابقه آن به فرقه شافعی، عملاً پای پیروان فرقههای دیگر را به این مذهب باز نماید.» (7)
خواجه عقیده داشت تنها عاملی که به موازات مبارزات سیاسی و نظامی میتواند مثمر ثمر باشد، تأسیس مراکزی است که افرادش عملاً در برابر مخالفان عقیدتی به پا خیزند و در مقابل مجادلات کلامی اسماعیلیه بایستند و جلوی گسترش و تبلیغات آنان را که رونق قابل ملاحظهای داشت، بگیرند. لذا با ادعای صیانت اهل اعلم و جلوگیری از اختلاف و تفرقه مسلمانان و در حقیقت برای رسمیت دادن مذهب شافعی و گزیدن یک مذهب رسمی، مدارس نظامیه را به منظور اقدامی متقابل در برابر جامعالازهر قاهره - مرکز فعال علمی و تبلیغاتی فاطمیان مصر - تأسیس کرد. «سیاستی که خواجه در تأسیس مدارس شافعی دنبال نمود همان شیوهای بود که سلطان محمود غزنوی در تأیید مذهب خویش و نفی مذاهب مخالف اعمال کرده بود و او که مدتی در خدمت امرای غزنوی بوده و در دستگاه آنان به امور دیوانی اشتغال ورزیده بود، در زمینه مذهب و سختگیری با عقاید مخالفان و تفصیل مذهب موافق، دنبالرو سلطان محمود غزنوی بود.» (8)
او همانگونه که در حکومت، به یک حکومت مطلقه مرکزی معتقد بود و لذا از قدرت سلجوقیان برای برانداختن رژیم ملوکالطوایفی که از مدتها پیش بر قسمتهای وسیعی از ممالک اسلامی حکومت داشت استفاده کرد، در امر مذهب نیز معتقد به یک مذهب بود. لذا سعی کرد تا مذهب خود، یعنی مذهب شافعی را در تمام قلمرو حکومت سلجوقیان رسمیت بخشد و هم توان خود را در نابودی سایر مذاهب و تار و مار کردن پیروان آنان به کار برد و تا آنجا که توانست از هر گونه تهمت و افترا و نسبتهای ناروا که همه دور از شأن یک مرد سیاسی و مذهبی مدعی صداقت و درستی بود، نسبت به شیعه و دیگر پیروان مذاهب خودداری نکرد. «او که مدعی عدل و انصاف بود، تمام همّ خود را در ریشه کن کردن سایر فرقهها و دعوت آنها به کار برد و دنیایی آغشته و آشفته از تعصبات دینی و اختلافات و مجادلات مذهبی را از پس خویش بر جای نهاد و خود نیز قربانی این اقدامات شد.» (9)
خواجه در هر جا احساس میکرد که سایر فرقهها، به خصوص اسماعیلیه، تبلیغات بیشتری دارند، برای مقابله با تبلیغات آنان اقدام به تأسیس مدرسهای میکرد و بعضی از مدارس را نیز به خاطر گرامیداشت و تجلیل از یک عالم شافعی میساخت و امر تدریس و گاه تولید آن مدرسه را به وی واگذار میکرد. به نظر خواجه، ایجاد این مدارس، مؤثرترین و پایدارترین کوششی بود که در مبارزه با اسماعیلیه و در تقویت شافعیه در مقابل سایر فرقهها میتوانست اعمال شود. بنابراین، از صرف هر گونه هزینهای در انجام این امر فروگذار نکرد و قسمت عمده درآمد کشور را که به عموم طبقات و کلیه مذاهب تعلق داشت، تنها بر شافعیه وقف کرد.
تقسیمبندی مدارس نظامیه
خواجه در این راه، مدارسی را تأسیس کرد. که ظاهراً بر دو گونه بوده است: یکی مراکزی که در حکم مدارس ابتدایی و متوسطه بود و در شهرهای کوچک و روستاهای پرجمعیت دایر میشد و دیگری، مدارس بزرگی که به منزله دانشگاههای امروزی بوده و امکانات وسیع و تشکیلات گستردهتری داشته که مورد نظر ما هم همین مدارس است.این دانشگاهها و مراکز عالی نیز تفاوتهایی با هم داشتهاند، چنان که طرطوشی در سراجالملوک مینویسد: «خواجه، دارالعلمها برای فقها و مدارس برای علما و رباطات برای زهاد ساخته است.» (10)
از مهمترین مدارسی که توسط خواجه ساخته شد، مدرسه نظامیه بغداد بود. از آنجا که شخص خواجه یک سنی متعصب بود و به بغداد به عنوان پایگاه و مرکز خلافت عباسی اهمیت زیادی میداد؛ لذا به دنبال اعتلای بغداد بود. بغداد که در زمان هارونالرشید و مأمون به اوج اعتلای خود از لحاظ علمی و اجتماعی رسیده بود، تا قبل از ورود ترکمانان سلجوقی به بغداد، روز به روز اهمیت خود را از دست داده بود؛ به طوری که در زمان آل بویه شیعه مذهب، برای خلیفه اهل سنت جز دارالخلافه بغداد، چیزی باقی نماند. اما با روی کار آمدن ترکمانان سنی مذهب سلجوقی و حمایت بیدریغ وزرای سنی مذهب، مخصوصاً خواجه نظامالملک، از خلفای عباسی و از همه مهمتر، تأسیس نظامیه بغداد، آن شهر عظمت از دست رفته خود را باز یافت و بار دیگر مرکز ثقل امور سیاسی و اجتماعی و علمی در شرق اسلام شد و در این راه، خواجه به صرف هزینههای فراوان و تعیین موقوفات زیاد برای نظامیه بغداد، تمام سعی خود را در تأسیس پایگاه تبلیغاتی در بغداد، مرکز خلافت عباسی به کار برد تا نظامیه بغداد را نیرومندتر و مشهورتر از جامعالازهر قاهره - مرکز اشاعه و تعلیمات مذهبی فاطمیان مصر - بنماید و آن را از هر جهت تحتالشعاع قرار دهد. طولی نکشید که بغداد با تأسیس مدرسه بزرگ و با شکوه نظامیه، به عالیترین افتخارات در زمینه علمی و اجتماعی نائل آمد و بار دیگر مرکز ثقل سیاست و مذهب در جهان اسلام گردید و در اواخر سلطنت ملکشاه، عملاً پایتخت دولت سلجوقی شد.
نظامیه بغداد
چگونگی تأسیس:
خواجه برای بنا نظامیه بغداد، ابوسعید احمد بن محمد صوفی نیشابوری - یکی از نزدیکان خود - را نماینده خویش قرار داد و او را متصدّی ساختمان مدرسه و خرید و بنای موقوفات وابسته به مدرسه کرد. «او هم زمینی را در قسمت شرقی بغداد در ساحل دجله و در وسط بازار معروف به سوق الثلاثا، نزدیک دروازه باب الازج و پیوسته به مدرسه مرجان که بعداً از بناهای معروف بغداد شد، خرید و نقشه مدرسه را کشید و به نیکوترین وجه آن را ساخت و نام خواجه را بر بالای آن نوشت و در اطراف آن بازارهایی را بر مدرسه وقف نمود و همچنین کاروانسرها، حمامها و املاک دیگری را برای مدرسه وقف نمود.» (11)مخارج بنای این مدرسه به نوشته طرطوشی، فقط 19 هزار دینار بوده است؛ در حالی که ابوسعید - متصدی بنا - رقم 60 هزار دینار را بابت مخارج از خواجه طلب کرد که احتمالاً مابقی را اختلاس، کرده است؛ اما «خواجه پس از شنیدن خبر اختلاس به ابوسعید گفت: اندوه من از مالی نیست که تو یا دیگری خیانت کردهای، بلکه اندوه من از زمانی است که فوت شده و تدارک آن ممکن نیست. من خواستم این مدرسه را بنا محکم باشد، مانند بنای جامع منصور و بیمارستان عضدالدوله؛ چه شنیدم که ایشان برای یک آجر یک زنبیل گچ به کار بردهاند و به من گفتند که تو وجه عمارت را در آجر منقوش کردهای و از آن میترسم که زود خراب شود.» (12)
سال ساخت و مشخصات بنا:
بنای این مدرسه در ذیالحجه سال 457 ق. آغاز و پس از دو سال، در دهم ذیالقعده سال 459 ق. آماده افتتاح گردید. گویند که ظاهراً بنای مدرسه کمی زودتر از مراسم افتتاح به پایان رسیده بود، چون کوشش زیادی در تسریع امور ساختمانی مدرسه به عمل آمده بود. (13)فضای کالبدی:
وسعت این مدرسه به طور دقیق مشخص نیست. فقط در یک مجلس پرشور و پر جمعیت که شرکت کنندگان آن در حدود سیهزار نفر تخمین زده شدهاند، مساحت اشغال شده توسط این جمعیت در مدرسه و پشت بامهای اطراف، یکصد و هفتاد در یکصد و بیست متر برآورد شده است. «این مدرسه دارای فضای وسیع و ایوانهای بزرگ مخصوص اقامت فقها و مدرسان، غرفه مخصوص مؤذن و دربان، مسجد، کتابخانه و مخازن مخصوص لوازم سوخت و روشنایی بوده» (14) و از نظر زیبایی و کاشیکاری و نظام ساختمانی، در نوع خود بینظیر و از بزرگترین مدارس دنیا بوده است.نظامیه بغداد در تاریخ دهم ذیالقعده 459 ق. افتتاح شد و غیر از خلیفه و شخص خواجه به عنوان بانی و مؤسس آن، کسی از اهالی بغداد نبود که در این مراسم شرکت نداشته باشد و همه اعیان و دانشمندان و پیشوایان مذاهب و ارباب دولت، توسط عمید اسعد، نماینده خواجه در امور نظامیه، برای شرکت در این مراسم دعوت شده بودند.
نظام مدیریتی
منابع مالی:
از آنجا که نظامیه بغداد یک مؤسسه دولتی بوده است، لذا عمده بودجه آن از طریق منابع دولتی یا عناصر وابسته به دولت و همچنین موقوفاتی که به دستور خواجه بر نظامیه وقف شده بود، تأمین میشده است.خواجه نظامالملک برای تأمین مخارج و هزینههای مدارس و احداث و بنای آنها، دو منبع مالی در نظر گرفته بود: یکی اموال شخصی و اموالی که توسط سلطان به شخص او اختصاص داده شده بود و دیگری، موقوفاتی که بر این مدارس وقف کرده بود. خواجه به دنبال این بود که هزینه اداره و نگهداری مدرسه از محلی تأمین شود که کمتر مورد اختلاس و تجاوز غاصبان قرار گیرد؛ اما با همه این اقدامات، بعد از وی، موقوفات در شرایط نامساعد و اوضاع و احوال حاد سیاسی که پیش آمد، مورد تجاوز غاصبانه و حیف و میل قرار گرفت. به عنوان نمونه، به گفته مؤلف تجارب السلف: «در زمان سید نصرةالدین بن مهدی، وزیر ناصر - خلیفه عباسی - از 10 درهم حقوقی که در نصّ وقفنامه برای کتابدار مدرسه مقرر گردیده بود، بیش از 3 درهم نمیرسیده است.» (15)
اموالی که به خود خواجه اختصاص داشت، عبارت بودند از: 1. عشر مال سلطان یا درآمد مملکت که به وزیر بزرگ اختصاص داشت و «از این درآمد، سالانه بالغ بر ششصد هزار دینار صرف تأسیس و نگهداری مدارس و مساجد و خانقاهها و تأمین مخارج طلاب و مدرسین و دیگر مصارف خیریه میشده است.» (16) 2. «آلب ارسلان و ملکشاه، دو پادشاه هم عصر خواجه که نهایت ارادت و خضوع را نسبت به وزیر خود داشتهاند، همواره مبالغی بیش از مقرری مرسوم، در حق خواجه منظور داشتهاند.» (17)
3. «ملکشاه خواجه را خلعتهای گرانبها و تحفه بسیار از جمله بیست هزار دینار داد.» (18) 4. ملکشاه علاوه بر طوس و جملگی توابع آن، که زادگاه خواجه بود، اراضی دیگری را در تیول وی قرار داده بود.
منبع دیگر، موقوفات بود که شامل بازارها، حمامها، املاک، دکانها و کاروانسرها میشد و مخارج مدرسه پس از مرگ خواجه از محل عواید همین موقوفات تأمین میشده است. ابنجیبر در این زمینه مینویسد: «حقوق مدرسین گزاف بود و عواید مدرسه آنقدر زیاد بود که پس از پرداخت حقوق مدرسان و تعمیرات مدرسه، باز چندان باقی میماند که بین طلبههای فقیر تقسیم میگردید.» (19)
تولیت:
این مقام در زمان حیات خواجه به دست خود او بود؛ اما پس از مرگ خواجه، مطابق نصّ وقفنامه، این امر بر عهده فرزندان خواجه بوده است» (20) و در غیر این صورت، پادشاهان، خلفا، وزرا و حکام و احیاناً قضات، این مسئولیت را بر عهده میگرفتهاند. متولّی، وظیفه نصب و عزل رؤسای داخلی، مدرسان، بازرسان و دیگر مسئولان مدرسه را بر عهده داشته است.سازمان اداری:
اعضای این سازمان از محل عواید موقوفات، مستمری دریافت میکردهاند و عبارت بودند از:الف) منشی اوقاف:
او کار ثبت موقوفات را انجام میداد. «به دستور خواجه، موقوفات و اموال مدرسه در دفاتری ثبت و ضبط گردید و برای آن شروط و ضوابط مؤکدی نوشته شد و مسئولان و متولیان مدرسه، ملزم به اجرای مفاد آن شدند.» (21) در بخشی از وقفنامه مدرسه نظامیه آمده است: «مدرسه نظامیه و املاک موقوفه آن بر پیروان مذهب شافعی، در اصول و فروع، وقف شده و نیز مدرس و واعظ و کتابدار و قرآن خوان و مدرس نحو عربی، همه باید در اصول و فروع پیرو مذهب شافعی باشند و برای هر یک سهمی از موقوفات تعیین شده و سالانه از عطاها و جوایز، دویست کر ( 1200 رطل عراقی، مساوی 156000 درهم) و هیجده هزار دینار برای تأمین مخارج نظامیه به بغداد فرستاده میشد.» (22)ب) دربانان:
وظیفه آنان، کنترل امر ورود و خروج و امور انتظامی مدرسه بود. همچنین آنها وقایع مهم مدرسه را به اطلاع مسئولان امر میرساندند. به عنوان نمونه، «وقتی در سال 547 ق. یعقوب کاتب (یکی از فقهای مجرد نظامیه) وفات یافت و مأموران ترکات، حجره او را در نظامیه بستند و ممهور کردند و فقها به عنوان مخالفت بشوریدند، دربانان نظامیه دو نفر از ایشان را گرفتند و زندانی کردند.» (23) همچنین مؤلف تجاربالسلف مینویسد: «ابوزکریا، خطیب تبریز، کتابدار و مدارس ادب نظامیه، هر شب شراب خوردی و شاهد آوردی و امثال این حرکات؛ یکی از بوّاب مدرسه چنان که رسم است، به خواجه نوشت و حال زکریا بنمود.» (24)ج) خدمتکاران:
این افراد، رسیدگی به امر تنظیف و تهیه مایحتاج مدرسان و فقهای مقیم نظامیه و تهیه سوخت و روشنایی مدرسه را بر عهده داشتند. «خواجه در وقفنامه شرط کرده بود که حتی فرّاش و بوّاب مدرسه نیز بایستی شافعی مذهب باشد.» (25)سرپرستان، بازرسان و نویسندگان اوقاف نیز از دیگر اعضای سازمان اداری نظامیه بودهاند.
نظام آموزشی
الف) مدرسان
در بخش آموزشی، وظیفه اصلی بر عهد مدرسان بوده است. نظامیه بغداد برای منصب تدریس، ضوابط و قیود خاصی وضع و مقرر کرد که سابقه نداشت. لذا منصب مدرسی و امر تدریس از حالت بینظمی و عدم استقراری که تا آن تاریخ داشت، خارج شد و نظم خاصی به خود گرفت. در زمان خواجه، مدرسان توسط شخص وی و بیشتر در مجالس و محافل علمی انتخاب میشدند. «محضر خواجه در سفر و حضر و لشگرگاه شاه، مجمع مناسبی برای ارباب مذاهب و مناظرات و مجادلات مذهبی ایشان بود و این امر محک دقیقی برای تشخیص نیروی جدل و قدرت احاطه فقها بود. خواجه، کسانی را که در این گونه مناظرات بر حریفان تفوّق مییافتند. برای منصب تدریس در نظامیهها بر میگزید.» (26)شرایط مدرسان:
مدرسان نظامیه میبایست واجد شرایطی به ترتیب ذیل میبودند:.1. شرایط علمی:
تنها کسانی میتوانستند منصب والای مدرسی را احراز کنند که در عالیترین مدارج علمی زمان خود قرار داشته باشند. به عنوان مثال، «ابواسحاق شیرازی، اولین مدارس نظامیه بغداد، اعلم دانشمندان شافعی بود و قاطبه دانشمندان اسلامی به مراتب علمی و اخلاقی او واقف بودند و به شاگردی وی افتخار مینمودند.» (27) همچنین محمد غزالی با وجودی که بیش از سی و چهار یا سی و پنج سال نداشت، از بزرگترین و مشهورترین علمای زمان خود بود و تا آن هنگام حدود 70 کتاب و رساله در زمینههای مختلف علوم تألیف کرده بود. (28)2. شرایط اخلاقی:
مدرسان نظامیه میبایست افرادی پاکدامن، زاهد و مورد اعتماد و احتراز مردم و ارباب دولت میبودند. مقام استادی تا آن اندازه مقدس بود که کوچکترین سوء ظن یا عمل مغایر با حیثیت مقام مدرسی، باعث میشد مدرسی بی درنگ از تدریس در نظامیه محروم و معزول شود. به عنوان نمونه، «وقتی زنی از ابونصر - نواده نظامالملک و مدرس نظامیه - شکایت کرد که با وی ازدواج کرده، و ابونصر در ابتدا این امر را انکار و سپس اعتراف کرد، وی به سبب بدنامی و رسوایی، از منصب مدرسی معزول گردید.» (29)3. شرایط مذهبی:
بنابر نصّ وقفنامه، مدرس نظامیه بایستی شافعی - مذهب باشد. لذا بسیاری از دانشمندان به خاطر شافعی نبودن، از تدریس در نظامیه محروم بودند و عدهای نیز که در حین خدمت از نظر مذهبی مورد سوء ظن قرار میگرفتند، از ادامه کار منع میشدند.برای احراز مقام مدرسی در نظامیهها، میبایست فرمانی از جانب متولّی یا سرپرست این مدارس صادر میشد و چون نظامیه بغداد در حکم یک مؤسسه عالی دولتی بود، «صدور فرمان تدریس در آن بر عهده شخص خواجه - بنیانگذار مدرسه - و پس از او، پادشاه یا خلیفه وقت یا فرمان پادشاه منوط به موافقت و صوابدید خلیفه بود.» (30) فرمان تدریس به منزله ابلاغ دولتی بود و تخطّی از آن در حکم بیتوجهی و مخالفت با مقررات اداری بوده است.
روش تدریس:
مدرسان، درس را به دو روش سماع و املا، برای دانشجویان بازگو میکردند. در روش سماع، دانشجویان با دقت زیاد گفتههای استاد را به خاطر میسپردند. این روش بیشتر به هنگام تدریس احادیث نبوی معمول بود. در این روش، استاد چندان توجهی به کتابت طلاب نداشت. با این حال، برخی از طلبهها از طریق سماع به حفظ مطالب میپرداختند و برخی دیگر یادداشت میکردند. در روش املا، استاد موظّف بود ضبط هر کلمه را با دقت بگوید و شاگرد نیز دقیقاً آن را ثبت کند و هر چه برایشان مهم بود یا از قلم میافتد، به وسیله معیدان دوباره تکرار میشد.تشریفات مجلس درس:
مجالس درس نظامیه آداب و رسومی داشت که عبارت بودند از:1. معارفه با استادان:
بدین منظور، مجلس جشنی از طرف مدرس جدید و تازه وارد جهت معارفه با استادان پیشین و فقهای مدرسه صورت میگرفت. این مجالس، یکی از مراسم باشکوه و بیسابقه نظامیه بود.2. حضور بزرگان در مجالس درس:
به منظور تشویق و ترغیب طلاب؛ ارباب دولت، نظیر امرا و بزرگان، در مجالس درس شرکت میکردند و هرگاه یکی از ارکان دولت بهرهای از دانش داشت، خود بر کرسی تدریس تکیه میزد و درسهایی القا میکرد؛ چنان که خواجه نظامالملک یک بار در نظامیه بغداد حضور یافت و درسهایی از حدیث املا کرد.3. خلعت مدرسی:
این خلعت مدرّسی اغلب به وسیله یکی از بزرگان و امرای دولت یا متولیان مدرسه به هر یک از مدرسان نظامیه هنگام انتصاب به امر تدریس، طی تشریفات خاص پوشانده میشد. این خلعت به قدری فاخر بوده است که برخی پوشیدن آن را حمل بر تجمل میکردند. علاوه بر خلعت مدرسی، گاه یک استر هم به عنوان مرکب سواری به مدرس داده میشد.کرسی مدرّسی:
قبل از نظامیهها، مجالس درسی که در مساجد و مجامع علمی تشکیل میشد، به پیروی از روش پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به صورت حلقههایی بود که شاگردان در اطراف استاد تشکیل میدادند؛ اما در نظامیه، به خاطر ازدحام طلبه علم، کرسی نسبتاً بلندی برای مدرس در نظر گرفته شده بود که وی به هنگام القای درس بر روی آن مینشست. این روش در مدرسه مستنصریه مورد تقلید قرار گرفت. (31)حقوق و مزایا
1. مدرس:
در نظامیه بغداد مدرسان از حقوق و مزایای زیادی برخوردار بودند. برای اقامت شبانهروزی استادان، غرفههایی در نظر گرفته شده بود. همچنین مدرسان در مقدار نانی که بین فقهای نظامیه تقسیم میشد، سهیم بودند. قسمت «عمده موقوفات نظامیه نیز به مدرسان اختصاص داشته است و به حدی زیاد بوده است که پس از پرداخت حقوق گزاف مدرسان و هزینه تعمیرات مدرسه، باز چندان باقی میمانده که به شاگردان فقیر نیز کمک میشده است.» (32)2. نایب مدرس:
«در صورتی که مدرس واجد شرایط یافت نمیشد، فرد دیگری که صلاحیت و شایستگی تدریس را داشت، موقتاً تا تعیین مدرس، به جای وی انجام وظیفه میکرد. این نایبان از فضلا و دانشمندان معتبر عصر خود بودهاند. در نظامیه معمولاً فقها، ابتدا معید درس استاد بودند، سپس نایب استاد میشدند و در اثر پیشرفتهایی که در زمینههای علمی نصیب ایشان میشد، سرانجام به مرتبه مدرسی دست مییافتند.» (33)3. معید درس:
معید فردی بوده که به علت کثرت طلاب، درس را برای آنان بازگو میکرده است. «معیدان درس غالباً از بین دانشجویان ممتاز برگزیده میشدند. آنان هنگام القای درس، در طرفین کرسی استاد به پای میایستادند و القائات استاد را با صدایی رسا تکرار میکردند. همچنین پس از ختم درس و خروج استاد، تقریرات استاد را برای آن دسته از دانشجویان که نیازمند راهنمایی بودند، بازگو میکردند.» (34)ب) دانشجویان
نظامیه بغداد با داشتن استادان و دانشمندان کمنظیر و همچنین تسهیلات و امکانات و امتیازات فراوان اجتماعی، شاهد سیل دانشجویان از اقصی نقاط عالم بود. آنها پس از تحصیل در نظامیه، از دانشمندان و بزرگان عصر خود میشدند؛ به طوری که «وقتی مستنصر عباسی میخواست مدرسی برای کرسی شافعیه خود انتخاب کند، با آنکه هدفش رقابت با نظامیه و از رونق انداختن این مدرسه بود، ناگزیر شد که برای تصدّی این کرسی از وجود فقها و فارغالتحصیلان نظامیه استفاده نماید.» (35)شرایط تحصیل:
هر دانشجویی که قصد تحصیل در نظامیه را داشت، بایستی اولاً شافعی مذهب باشد و ثانیاً از زبدهترین طلاب زمان خود بوده و پیش از ورود به نظامیه، مقدمات علوم را به نحو احسن فرا گرفته باشد؛ چنان که «ابن شدّاد پس از تحصیلات ممتد در فقه و حدیث و قرآن و تفسیر و شایستگی کامل علمی، به بغداد رفت و در نظامیه منزل کرد و به تحصیل دانش پرداخت و پس از اندکی، به مرتبه معیدی نظامیه نائل آمد.» (36)به نظر میرسد غیر از شرایط فوق، محدودیت دیگری برای طالبان علم وجود نداشته و هر کسی با داشتن این شرایط، از هر ملیتی و از هر گوشه جهان میتوانسته است از امکانات تحصیلی نظامیه استفاده کند.
امکانات و مزایای تحصیلی:
مزایای فراوانی که برای دانشجویان نظامیه وجود داشت، در نوع خود بیسابقه یا کمسابقه بود. «کلیه هزینههای تحصیلی و همچنین خوراک و مسکن دانشجویان به طور کامل تأمین میشد» (37) و چون نظامیه بغداد یک مؤسسه کاملاً دولتی بود و مخارج آن را دولت تأمین میکرد، دانشجویان از یک نوع حمایت دولتی برخوردار بودند. به عنوان مثال، علاوه بر خوراک و پوشاک و مسکن، به طلاب بیبضاعت کمک هزینه تحصیلی پرداخت میشد.دانشجویان نظامیه علاوه بر مزایای تحصیلی، از مزایای علمی و اجتماعی پس از فراغت از تحصیل نیز برخوردار بودند.
رشتههای تحصیلی و متون درسی:
موضوعات درسی نظامیه در ابتدا و طبق وقفنامه، به «فقه شافعی، حدیث، قرائت قرآن و تا اندازهای صرف و نحو و علوم ادبی که فقیه را در درک مسائل فقهی یاری کند» (38) محدود میشد. اما پس از گسترش نظامیه و ازدیاد دانشجویان و نبوغ فقها و دانشمندان، رشتههای تحصیلی نیز گسترش پیدا کرد و رشتههایی نظیر اصول، تفسیر و علوم قرآنی، کلام، لغت و معانی و بیان و بدیع و همچنین علوم ریاضی - تا اندازهای که در مسائل فقهی کاربرد داشت - به آنها اضافه شد که در این میان، فقه و اصول از اهمیت خاصی برخوردار بود و مدرسان آن از رؤسای شافعیه و از نوابغ فقهی بودند و فارغالتحصیلان این رشته در زمره بزرگان شافعی قرار میگرفتند و به مناصب قضاوت و مدرسی نائل میشدند.زبان:
زبان درسی رسمی در نظامیه، عربی بود و تدریس با آن زبان، واجب و تخلف از آن در حکم تخطی از مقررات مدرسه بوده است. اما برخی از استادان، برای توضیح معانی و مطالب مشکل برای دانشجویان عجمی، در صورت تسلط کامل، از زبانهای دیگر نظیر فارسی، ترکی، حبشی، رومی، ارمنی و زنگی استفاده میکردند و گاهی نیز آن را به عنوان حربهای برای اعتراض علیه مسئولان مدرسه مورد استفاده قرار میدادند.ساعات درس و ایام تعطیل:
در نظامیه، ساعات درس و ایام تعطیل به زمان معینی محدود نبوده، بلکه به فصول سال، کیفیت درس، مرتبه علمی استاد و اوضاع و احوال سیاسی و مذهبی بغداد بستگی داشته است؛ چنان که «وقتی عدهای از دانشجویان از احمد بن محمد بن برهان درخواست کردند که کتاب احیاءالعلوم غزالی را برایشان تدریس کند؛ چون وی در تمام ساعات روز و پاسی از شب تا سحرگاهان و وقت عشای آخر به تدریس اشتغال داشت، موافقت کرد جلسه درس را در نیمه شب منعقد کند.» (39) اما به طور عادی، «درسها در تمام ایام هفته، قبل و بعد از ظهر، دایر و روزهای جمعه و اعیاد مذهبی تعطیل بوده است. در روزهای جمعه، فاصله نماز ظهر تا عصر، املای حدیث و وعظ و خطابه برای عامه مردم برقرار بوده است.» (40)فراغت از تحصیل و گواهینامه:
دوره تحصیلی در نظامیه بغداد، محدود به زمان معینی نبوده و به کیفیت دروس و میزان معلومات دانشجو و استاد بستگی داشته است. (41) استاد چنانچه تشخیص میداد که دانشجویی در درس مورد نظر تبحّر پیدا کرده است، با صلاحدید خود، گواهی یا اجازهنامه تحصیلی صادر میکرد. بدین ترتیب که «دانشجو موضوعی را در کتاب نزد استاد میخوانده و به فراخور ذهن و استعداد خود، کتاب را به پایان میرسانده است و استاد گواهی میکرده که فلان فقیه این کتاب را خوانده و از عهده درک مطالب و غموض مسائل آن برآمده است.» (42)شرایط کاری پس از فراغت از تحصیل:
دانشجویان پس از فراغت از تحصیل، در صورت شایستگی میتوانستند بر کرسی مدرسی بنشینند که این مقام از مرتبه اجتماعی بالایی برخوردار بوده است. همچنین از دانشجویان فارغالتحصیل، برای احراز مناصب عالیه، نظیر وزارت و قضاوت و همچنین ریاست مذهبی و فتوا و وعظ استفاده میشده است؛ چرا که این کار یکی از اهداف مهم تأسیس نظامیه بغداد بود.ج) دیگر ساکنان نظامیه
در نظامیه بغداد، دو گروه دیگر، یعنی شاعران و واعظان نیز وجود داشتهاند که از حقوق و مستمری آنجا استفاده میکردهاند. «شاعران مقیم در نظامیه به مدح و رثای دانشمندان و فقهای نظامیه میپرداختند و این نشان دهنده آن است که اولاً: بزرگان و دانشمندان نظامیه از آن درجه شهرت و اعتبار علمی و اجتماعی برخوردار بودهاند که نظیر پادشاهان و خلفا و بزرگان دولت، ممدوح شاعران بودهاند و ثانیاً: نظامیه علاوه بر جنبههای مذهبی، مجمع ادبا و شعرا نیز بوده است و شعرا کوشیدهاند تا ضمن ارتباط با این مرکز مهم علمی، بر افتخارات خود افزوده و از نواخت بزرگان علمی نظامیه برخوردار گردند.» (43)نظام پرورشی
در نظامیه، برای تزکیه و ارتقای معنویت دانشجویان، به دو طریق عمل میشده است: طریق غیر رسمی و طریق رسمی.1. طریقه غیر رسمی
در طریقه غیر رسمی، استادان و بزرگانی از علما و فقها با اعمال و رفتار خود، فضائل و محسنات اخلاقی را به دانشجویان انتقال میدادند. به عنوان نمونه، ابواسحاق شیرازی که به عنوان اولین مدرس نظامیه بغداد برای شرکت در مراسم افتتاحیه دعوت شده بود، وقتی مطلع شد که برای ساخت مدرسه، زمینهای بسیار غصب شده است، به علت اعتراض به غصبی بودن زمین نظامیه، راه خود را کج کرد و در این مراسم شرکت نکرد و در چند روز اول، از تدریس در آن مکان سر باز زد.مدرسان نظامیه به علت عزّت نفس و مناعت طبعشان، در عالیترین مراتب اجتماعی قرار داشتند و «چنان مورد احترام و اعتماد مردم و ارباب دولت قرار گرفته بودندکه گاه انتخاب خلیفه و گشودن معضلات امور مملکتی به عهده ایشان محول میگردید. از نظر زهد نیز در حدّی بودند که با وجود برخورداری از مواهب مادی و معنوی و حمایت بیدریغ ارکان دولت، در نهایت سادگی معیشت به سر میبردند.» (44) مقام استادی به اندازهای مقدس بود که چنانچه کوچکترین سوء ظن یا عمل مغایر با حیثیت مقام مدرسی از ایشان دیده میشد، بیدرنگ از تدریس در نظامیه، محروم و معزول میشدند.» (45)
روابط دانشجو با استاد:
در نظامیه بغداد، رابطه دانشجو با استاد به صورت عالیترین نمونههای انسانی و اخلاقی تجلی پیدا کرده بود. دانشجویان همواره با دیدهای حاکی از نوعی حقشناسی و احترام عمیق به استاد نگریسته، حریم او را مقدس و گرامی میداشتند و این نگرش همراه با احساس مسئولیت و وظیفهشناسی و علاقهای مقدس، متقابلاً از جانب استاد نسبت به دانشجو معمول بود. (46) این احترام تنها در حیات استاد معمول نبود، بلکه بعد از مرگ وی نیز به شدت ادامه داشت. «چنان که وقتی ابوسعد متولّی، پس از وفات ابواسحاق شیرازی بر کرسی تدریس نظامیه نشست، طلاب این کار را شرط ادب ندانسته، از وی خواستند پایینتر از مرتبه استاد سلف نشسته، از کردهی خود پوزش طلبد.» (47)«همچنین فقهای نظامیه پس از فراغ از تحصیل به هر منصب عالی که دست مییافتند، خضوع و خشوع و حقشناسی را نسبت به استادان خود از یاد نبرده و حقوق مسلّم آنها را همیشه مد نظر داشتند و این نبود مگر الهام از تعالیم عالیه اسلامی و احترام خاصی که این آیین مقدس برای مقام معلّم به معنای اعمّ کلمه قائل شده است.» (48)
مزایای نظامیه و سوء استفادهها:
نظامیه بغداد مزایای فراوانی از لحاظ فراهم آوردن امکانات و تسهیلات، رفاه مادی و همچنین رسیدن به مقامات عالی و مناصب اجتماعی، برای دانشجویان خود داشت. این امر باعث جذب افرادی شده بود که کسب علم را وسیلهای برای امرار معاش و دستاویزی جهت نیل به مقامات و مناصب اجتماعی قرار داده بودند و آنها که تا قبل از تأسیس مدارس نظامیه در راه تحصیل علم با مصائب و مشقّات فراوان مواجه بودند، با تأسیس مدارس نظامیه به نوعی از حمایت اجتماعی برخوردار شدند.مزایای بیشمار مادی و معنوی این مؤسسه عالی نیز بیشتر دانشمندان اسلام را متوجه خود کرده بود و آنان برای خودنمایی در کار علم یا نزدیکی به حریم سلطنت و خلافت و برخورداری از مزایای اجتماعی آن، به دنبال کسب مقام مدرسّی در این مرکز پررونق علمی و مذهبی بودند. تدریس در نظامیه بغداد افتخاری بزرگ بود و هرگاه یکی از رجال علمی با ابلاغ تدریس وارد بغداد میشد، با استقبال پرشور عموم دانشمندان و مردم شهر مواجه میشد. بدین جهت، گاهی محروم ماندن از تدریس، دانشمندان را به رنج سفر و جلب حمایت خواجه متوسل میساخت؛ «چنان که وقتی ابونصربن صباغ پس از درگذشت ابوسعد متولّی از تدریس مجدد در نظامیه منع شد و برای دست یافتن به این منصب، به نزد خواجه در اصفهان رفت و خواجه بدین امر رضا نداد و فرمود مدرسه دیگری برای وی بسازند، او مأیوس به بغداد بازگشت و سه ماه پس از آن، از شدت ناراحتی درگذشت.» (49)
همچنین گاهی علاقه به تدریس در نظامیه، فقهای دنیاپرست را به اعمال نامشروع و پرداخت رشوه وادار میکرد؛ «چنان که ابومحمد عبدالرحمانبن حسین طبری برای احراز این مقام آن قدر رشوه داد که میتوانست با آن مبلغ، مدرسه کاملی بسازد.» (50) بعضی هم این آرزو را در محافل، آشکار ابراز میداشتند.
در این میان، گاه از برخی مدرسان، کارهای خلاف اخلاق نیز سر میزد؛ چنان که در شرح حال ابوزکریا خطیب تبریزی، کتابدار و مدرس ادب نظامیه، آمده است: «وی هر شب شراب خوردی و شاهد آوردی و امثال این حرکات؛ یکی از بوّاب مدرسه چنان که رسم است به خواجه نوشت و حال زکریا بنمود.» (51) مؤلف تجارب السلف نیز گزارشی نقل کرده که البته قابل تأمل به نظر میرسد. (52)
مخالف با دولت:
با اینکه در امر گزینش استادان و دانشجویان، نهایت دقت میشد تا همگی از کسانی باشند که در مسیر خواستهای بانی و مؤسس آن و مطابق نظر ارباب دولت حرکت و عمل کنند، اما گاهی فقها و مدرسان برای حمایت از حقوق طلاب یا اعتراض به برخی اعمال دولت، دست به مخالفت و شورش میزدند؛ چنان که «وقتی اسعد میهنی، ناظر اوقات نظامیه، پس از ورود به بغداد با وزیر احمد (نوادهی خواجه) اتفاق نمودند که حقوق و مستمری تعدادی از فقها را قطع نموده و تنها به دویست نفر از آنان اکتفا نمایند، اختلالی در امر تدریس پدید آمد و فقها از شرکت در مجالس درس خودداری نمودند. یا اینکه وقتی یعقوب کاتب، یکی از فقهای مجرّد نظامیه وفات یافت و مأموران ترکات، حجره او را در نظامیه بستند و ممهور کردند، فقها به عنوان مخالفت بشوریدند، دربانان نظامیه نیز دو نفر از ایشان را بگرفتند و زندانی کردند.» همچنین در همین جریان، پس از دستگیر شدن عدهای از فقها و شکنجه شدن آنها، ابوالنجیب، مدرس وقت و سایر فقها، به عنوان اعتراض و مخالفت با خلیفه، وعظ و درس را به زبان فارسی ایراد کردند (در حالی که این کار جزم محسوب میشد) و چون به جز دانشجویان ایرانی، بقیه طلاب قادر به فهم مطالب نبودند، این امر موجب بروز اختلاف و حبس و ضرب و مدرس مزبور شد.در سال 537 ق. وقتی که کشتیهای حامل شراب وارد دجله شدند و از راهی که به نظامیه منتهی میشد، به بغداد رسیدند، فقهای نظامیه به منظور مخالفت با این کار، دست به شورش زدند. عجمهای آل سلجوق و اتباعشان نیز به نظامیه ریختند و فقها را مضروب کردند و ابومنصور بنرزاز، مدرس نظامیه به عنوان اعتراض، در خانهاش بست نشست. (53)
2. طریقه رسمی
طریقه رسمی برای تزکیه و بالا بردن معنویت طلاب و مردم، تشکیل مجالس وعظ و خطابه بود. از آنجا که منصب وعظ و خطابه از جایگاه رفیعی برخوردار بود «واعظ» از القاب مهم و معتبر این دوره به شمار میرفت، لذا علما و فقهای طراز اول جامعه به داشتن آن فخر و مباهات میکردند. خواجه نظامالملک نیز به دلیل نقش مهم وعظ، تعیین واعظ را از شروط اساسی وقفنامه نظامیه بغداد قرار داد.» (54)شرایط مجالس وعظ:
مجالس وعظ در نظامیه آداب و تشریفات خاصی داشت. «پیش از شروع وعظ، کرسیهای مخصوص قاریان، پیشاپیش منبر وعظ گذاشته شده و قاریان با صدایی دلکش آیاتی کوتاه از قرآن را تلاوت کرده و باعث سکوت و آرامش مستمعین جهت استماع وعظ میشدند. سپس واعظ بر منبر قرار گرفته و ابتدا خطبهای در نهایت سنگینی و وقار ایراد مینمود. سپس سخنرانی را که مشتمل بر تفسیر آیات و احادیث رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) بود، شروع کرده و در خلال مواعظ و نصایح خود، اشعار و عبارات دلنشینی را جهت تأثیر مطالب خود میخواند. واعظ با سخنان جگرسوز خود، مردم را به عبرت و تفکر و تدبر فرا خوانده و دلهای آهنین مستمعین را با مواعظ آتشین خود همچون موم نرم میساخت؛ به صورتی که در همان مجلس، عدهای خود را به پای منبر انداخته و توبه میکردند. واعظ هم بنا بر رسم سنتی توبه دادن، موی پیشانی توبه کنندگان را پیچانده و عمامه خود را بر سر آنان مینهاد و اطرافیان، عمامه دیگری برای او میآوردند.» (55)وعظ، وسیله اختلاف:
اما از اوایل قرن پنجم، مسیر مجالس وعظ به مجادلات و کشمکشهای مذهبی کشیده شد و جنبههای معنوی و اهداف انسانی خود را از دست داد. مدرسه نظامیه بغداد نیز از این آفت در امان نمانده بود. بنابراین، در آن زمان که دعوت شیعه گسترش یافته و دامنه تبلیغات اسماعیلیه روز به روز پیشرفت کرده و پیروان مذاهب به شدت دچار اختلاف شده بودند، مجلس وعظ میتوانست نقش عمدهای در تحریک احساسات مردم نسبت به یک مذهب و مقابله با مذاهب دیگر داشته باشد؛ چنان که اغلب این مجالس، موجب بروز حوادث و منشأ تعصبات فرهنگی میگردید و به قتل عدهای از نفوس و حرق و هدم قسمتی از شهر منجر میشد. به عنوان نمونه، «ابونصربن ابوالقاسم قشیری در نظامیه به وعظ نشست و به طرفداری از اشعریان و مخالفت با حنبلی مذهبان سخن گفت و بین دو فرقه در بازار نظامیه زدوخورد شدیدی درگرفت و جمعی از فریقین کشته شدند» (56) یا «وقتی بین حنابله و فقهای نظامیه، فتنهای بروز نمود و عوام از هر دسته طرفداری کردند، حدود بیست تن کشته و عدهای مجروح شدند.» (57)خلاصه اینکه، هرگاه واعظان نظامیه به وظیفه خود در امر ارشاد و هدایت مردم میپرداختند، در کار خود موفق میشدند و اثر زیادی در مردم میگذاشتند؛ اما هرگاه به طرفداری از یک فرقه یا علیه فرقهای دیگر سخن میرانند، به عکس عمل میکردند و سخنان آنان باعث ایجاد آشوب و فتنه در میان مردم و گاه قتل و جرح عدهای از مردم میشد. برای مثال، «مواعظ آتشین اردشیر عبادی، آن چنان مردم را تحت تأثیر قرار داد که بسیاری از آنان در آن مجلس توبه کرده و شرب خمر را ترک کردند و آلات لهو بشکستند. اما وقتی در یکی از جلسات، بیع قراضه را حرام شمرد و آن را مشمول ربا دانست، بغدادیان بر وی بشوریدند و مانع از وعظ او شده و از شهر بیرونش راندند.» (58) کیا هراسی، واعظ دیگر نظامیه نیز به علت بدگویی از اشاعره، سنگسار شد. همچنین وقتی رضیالدین قزوینی حاضر نشد یزید را لعن کند و او را امامی مجتهد دانست، با سنگ و آجر مورد حمله قرار گرفت و فرار کرد و فقها فتوا دادند که او را بیست تازیانه بزنند. (59)
مجالس وعظ نظامیهها که اغلب به منظور ابطال و نفی عقاید مخالفان برپا میشد، بهترین عامل تشدید مشاجرات و مناقشات مذهبی بود که از پای منبر اوج میگرفت و به زدوخوردهای خونین در خارج از مدرسه منتهی میشد. لذا زدوخوردهای فرقهای و تخریب رؤسای مذاهب علیه یکدیگر، از مسائل رایج روزگار نظامیهها شده بود و مجالس وعظ به جای نزدیک ساختن پیروان مذاهب به یکدیگر و از بین بردن موارد اختلاف، خود بزرگترین عامل ایجاد تشتّت و تفرقه بین مذاهب و برانگیختن احساسات مردم شده بودند.
نظام تحقیق و پژوهش در نظامیه
از بررسی وضعیت و نظام آموزشی اهل سنت، به خصوص در مدارس نظامیه و جامعالازهر - پس از خلفای فاطمی - چنین برمیآید که آنها به طور رسمی به تحقیق و پژوهش اهمیت نمیداده و حتی گاهی هم با نوآوری و مطالب جدید هم مخالفت میورزیدهاند و بیشتر به شرح و نوآوری و مطالب جدید هم مخالفت میورزیدهاند و بیشتر به شرح و حاشیه زدن به متون درسی موجود و فهم دقیق مطالب و حفظ آنها میپرداخته و از تفسیر و تأویل خودداری میکردهاند. در نتیجه، «از قرن ششم به بعد، به تدریج جنبه ابداع و ابتکار در مؤلفات اسلامی ضعیف گردید و جنبه تقلید از گذشتگان و جمع و تلفیق نوشتههای ایشان و شرح و تفسیر یا ردّ و تأیید عقاید آنها در این مؤلفات قوت گرفت و موضوعاتی که اندیشه دانشمندان را به خود مشغول میداشت، محدودتر و ناچیز شد تا جایی که رفته رفته علم و اندیشه در جهان اسلام دچار رکود و انحطاطی عام و شامل گردید و سپس سیر نزول آن شروع گردید.» (60) البته در مورد علم خلاف و جدل، فقها مجبور بودند برای تفوّق بر رقیبان، سایر مذاهب را مورد مطالعه قرار دهند.در این زمان با علوم عقلی، به شدت مبارزه میشد؛ فلسفه، که شدیداً مورد تحریم و تحت فشار قرار داشت. یکی از این افراد، امام محمد غزالی بود که با تألیف کتبی، ضمن ردّ فلسفه، به ندرت عقل و اندیشه در یافتن راه صواب تشکیک میکرد. همچنین چون در این زمان نظامیه با آن همه امکانات علمی و مادی به مرکزی واحد و بیرقیب تبدل شده بود، نوع خاصی از فکر و اندیشه را تحمیل میکرد. البته در این زمان و در خارج از نظامیه، کسانی بودند که با مطالعات و تحقیقات و تلاشهای شبانه روزی خود، با تألیف کتب در زمینههای مختلف علمی، خدمات ارزندهای به عالم علم و دانش کردند. از جمله «حکیم عمر خیام از دوستان نزدیک خواجه نظامالملک، [که] در جبر و مقابله، تحقیقات و مطالعات تازهای نمود و در برخی از تعریفات و اصول موضوعهی هندسهی اقلیدسی نکتهسنجیها به خرج داد. او به دستور خواجه و ملکشاه، با جمعی از همکارانش در رصدخانه ملکشاهی به اصلاح تقویم ایرانی همت گماشت که این تقویم به تقویم جلالی مشهور گردید.» (61) وی علاوه بر ریاضی، در علوم طبی نیز مهارت کامل داشت. در این زمان، در زمینه طب اطبای عالیقدری به نبوغ رسیدند. با وجود آن همه سختگیری نسبت به فلسفه، علمایی چون: شهابالدین سهروردی موجد حکمتالاشراق و امام فخر رازی به ظهور رسیدند که از پیشتازان علوم عقلی در این دوره بودند.
کتابخانه نظامیه بغداد
در نظامیه بغداد، جهت مطالعه و احتمالاً تحقیق، کتابخانه مجهّزی نیز وجود داشته است که هم زمان با تأسیس مدرسه نظامیه، متناسب با تشکیلات وسیع و گسترده مدرسه تأسیس شد که علاوه بر کتابهای اولیه، به مرور کتابهایی نیز به آن اهدا میشده است: «هر گاه بزرگان و توانگران قصد اهدا و اعطای ارمغانی به عبدالسلام مغربی داشتند، کتاب میفرستاند و او این کتابها را به کتابخانه نظامیه اختصاص میداد.» (62) بدین ترتیب پس از گذشت دو - سه سال، کتابخانه نظامیه گنجینهای غنی از کتب نفیس و از مراکز مهم تحقیق و مطالعه علوم و معارف اسلامی گردید.کتابهایی که به این کتابخانه اهدا میشد، سه دسته بودند: یک دسته، کتابهایی که عدهای با خط خوش خود مینوشتند و وقف کتابخانه میکردند؛ دسته دیگر، کتابهایی بودند که خلیفه عباسی به کتابخانه بزرگی که به کتابخانه قدیم ضمیمه ساخت انتقال داد و تعداد آنها بالغ بر ده هزار کتاب نفیس بود که نظیرش در جایی یافت نمیشد و دسته سوم، کتابهایی بودند که مؤلفان آنها به کتابخانه اهدا و وقف آن میکردند.
در این کتابخانه، خوشنویسانی به عنوان منشی مشغول به کار بودند که به کار نویسندگی و استنساخ کتب اشتغال داشتند. همچنین، «در این کتابخانه کتب دلخواه مطابق اصول کتابداری امروز در دسترس دانشجویان قرار میگرفته است. حقوق کتابداران این کتابخانه مطابق نص وقفنامه نظامیه، ماهانه ده دینار بوده است.» (63)
سایر مدارس نظامیه
مدارس بسیاری با نام نظامیه، توسط خواجه نظامالملک در سرتاسر قلمرو سلجوقی نظیر نیشابور، آمل، بصره، هرات، بلخ، جزیره ابنعمر، خرگرد، مرو و موصل ساخته شد. او سعی میکرد در هر کجا که تبلیغات اسماعیلیان گستردهتر و دارای طرفداران بیشتری است، یک مدرسه برای تحصیل عالمان شافعی و تجمع آنها برای مقابله با تبلیغات اسماعیلیان بسازد که در این میان، نظامیههای نیشابور و اصفهان از اهمیت ویژهای برخوردار بودند.نظامیه نیشابور
نیشابور تا قبل از تأسیس نظامیه بغداد، به لحاظ علمی و فرهنگی از جایگاه ویژهای برخوردار بود و دانشمندان و علمای بزرگواری را در طول حیات علمی خود دیده بود و با آنکه در طول سالیان و در حوادث مختلف، چندین بار ویران شده یا آسیبهای کلی دیده و بالطبع آثار علمی و بناهای فرهنگی آن نابود شده بود، اما پس از هر ویرانی، دوباره آباد شده و به شکوفایی علمی و فرهنگی رسیده بود. نظامیه نیشابور، نخستین مدرسهای بود که خواجه نظامالملک، آلپ ارسلان، پادشاه سلجوقی را به ساختن آن برای اهل علم متقاعد ساخت و پس از آن بود که سایر نظامیهها ساخته شد. اما تأسیس نظامیه بغداد، از اهمیت نظامیه نیشابور کاست و این مدرسه در درجه دوم اهمیت قرار گرفت؛ چون از طرفی، خواجه به نظامیه بغداد عنایت خاص داشت و هزینههای گزافی برای آن صرف میکرد و از طرف دیگر، ضربات پی در پی ترکمانان غز و تاتار، امکان تحصیل در این مدرسه را مشکل کرده بود؛ در صورتی که این حملات، دیرتر و در شرایط ملایمتر بر بغداد وارد شد. لذا نظامیه بغداد از نظر تعداد مدرس و فقیه و کیفیت تحصیل و تدریس، در درجه اول اهمیت قرار گرفت.نظامیه اصفهان
اصفهان نیز قبل از تأسیس نظامیه، شاهد رونق و آبادانی و شکوفایی علم و ادب بوده است. این شهر به علت آنکه مدتی مرکز حکومت امرای آل زیار و آل بویه و سپس مرکز حکومت سلجوقیان بود، امکانات فراوانی داشت و همچنین محل برخورد عقاید گوناگون و شاهد حضور علمای بزرگ و دانشمندان اهل علم و ادب بوده است. نظامیه اصفهان نیز هم زمان یا اندکی قبل از نظامیه بغداد ساخته شد و از مدرسان بزرگی از آل خجند، برای تدریس و همچنین تولیت آن استفاده شد. از آنجا که اصفهان دارای دو جامعه حنفی و شافعی و اقلیت قابل توجه شیعه بود و فعالیتهای فرقه اسماعیلیه در اطراف آن همچنان ادامه داشت، این شهر پس از قتل خواجه، صحنه فعالیتهای وسیع اسماعیلیه و خرابکاریهای آنان شد البته در طول حیات خواجه نیز درگیریها و نزاعهای فرقهای بین مذاهب اهل سنت آن، ضربههای فراوانی بر این شهر آباد وارد کرد که مدرسه نظامیه آن نیز از این حوادث در امان نماند. از اظهارات ابنبطوطه میتوان نتیجه گرفت که نظامیه اصفهان در اثر این کشمکشها، خراب و ویران شده است. «همچنین سختگیریها و فشاری که در دوره پس از قتل خواجه نظامالملک نسبت به شافعیه معمول گردیده و ترور و کشتار از سوی باطنیه و فرار بیشتر سکنه اصفهان در حمله مغول و غصب موقوفات مدرسه و قطع راتبه و مستمری مدرسان و طلاب، همه از عوامل اصلی رکود و انقراض تدریجی این مدرسه بوده است و نابودی بسیاری از کتب تاریخی، ما را از اوضاع و احوال این مدرسه بیخبر ساخته است.» (64)نظامیه بغداد و سراشیب رکود
نظامیه بغداد که بیش از سه قرن با شهرت و اعتبار بیمانند، همچنان به عنوان یک مرکز فعال علمی و مذهبی بر چهره بغداد در شرق اسلام میدرخشید و بزرگان و فارغالتحصیلاتش، آن را تا دیرگاهی در بحرانهای سیاسی و اجتماعی پس از مرگ خواجه و سلاطین بزرگ سلجوقی و حتی سقوط بغداد، از بسیاری مصائب و نابسامانیها مصون نگاه داشته بودند. اما تأسیس مدرسه عالی مستنصریه در سال 631 ق. که دارای تشکیلاتی گستردهتر از نظامیه بود و نیز سقوط بغداد به دست هلاکوخان مغول در سال 656 ق. و کشتارها و خرابیهای بیرحمانهای که این یورش وحشیانه به دنبال داشت، به تدریج زمینه رکود مدرسه نظامیه مساعد شد و با به سستی گراییدن سلطه عرب در دارالخلافه عباسی و ضعف مذاهب اهل سنت و زبان عربی، بغداد نیز رونق و اهمیت دیرین را از دست داد و متعاقب آن، مدرسه نظامیه که روزگاری مورد توجه دانشمندان و دانشپژوهان در اقطار اسلام بود، در سراشیب رکود و انقراض قرار گرفت و موقوفات و عواید آن به تاراج رفت.«ابقای ابنعلقمی، وزیر شیعی مذهب مستعصم پس از واقعه بغداد و قتل خلیفه و وجود خواجه نصیر طوسی، وزیر دانشمند هلاکو که از بزرگان و علمای شیعه بود و همچنین آزرده خاطر شدن اهل سنت برای از دست دادن خلیفه و امیرالمؤمنین خود و از بین رفتن سلطه عرب و زبان، همه موجب تشجیع و تقویت شیعیان گردید.» (65) به هر حال، بغداد دیگر جایگاه مناسبی نبود که بزرگان سیاسی و علمی، در ایجاد مدارس و مراکز علمی آن به رقابت برخیزند.
نظامیه بغداد پس از سقوط بغداد، شاهد فراز و نشیبهایی بوده و گه گاه در اثر تلاشهای امرای علمدوست، موقتاً رونق میگرفته است.
تأثیرات علمی و اجتماعی مدارس نظامیه
مدارس نظامیه در طول حدود سه قرن فعالیت خود آثاری مثبت و ارزشمند و همچنین آثاری سوء و زیانبخش از خود به جای گذاشته است. که به شرح هر یک خواهیم پرداخت. ابتدا به آثار مثبت اشاره میکنیم:الف) آثار مثبت
1. پیشرفت علوم دینی:
یکی از اهداف خواجه از تأسیس مدارس نظامیه، تعلیم و تعلّم مذهب شافعی برای جلوگیری و مقابله با تبلیغات اسماعیلیه بود. لذا بدین منظور، تمام امکانات را به کار گرفت و همه را به شافعی مذهبان اختصاص داد. با حمایت خواجه و سلاطین سنی مذهب سلجوقی و خلیفه بغداد، راه برای توسعه و پیشرفت معارف مذهبی هموار شد. در این دوران، علم خلاف و تدریس آن در نظامیه، باعث غور و بررسی سایر مذاهب توسط مدرسان و فقهای این مدارس شد و فن خطابه و جدل و اصول و کلام، بیاندازه پیشرفت کرد و با آن همه امکانات وسیع، کتب متعددی درباره این علوم و به خصوص مذهب شافعی تألیف شد. در این دوران، امام محمد غزالی با تألیفات متعدد خود، مذهب شافعی و طریقه اشعری را شکل نهایی داد. وجود دانشمندان و استادان بزرگ در این مدارس، پای پیروان دیگر مذاهب را که مشتاق علم بودند، به این مذهب کشاند و عده زیادی برای استفاده از مزایای مادی و معنوی نظامیه، مذهب خود را ترک کردند؛ که این موضوع یکی از اهداف و آرزوهای خواجه بود. همچنین آثار مفید غزالی در علوم دینی، از مرزهای اسلامی فراتر رفت و در آثار دینی اروپای قرون وسطی نیز اثر بخشید. (66)چون دروس نظامیه محدود به فقه شافعی بود؛ لذا نظامیه بغداد بزرگترین مرکز تعلیم فقه شافعی از نیمه دوم سده پنجم تا نیمه دوم سده هشتم بود و مدرسانی که در آنجا به تدریس اشتغال داشتند، از ائمه و رؤسای شافعیه و نوابغ فقهی زمان خود بودند. همچنین فارغالتحصیلان این مدرسه، از بزرگان مذهب شافعی میشدند و به مناصب رفیع قضاوت و مدرسی نائل میآمدند؛ چنان که وقتی «مستنصر، خلیفه عباسی و مؤسس مستنصریه، خواست مدرسی برای کرسی مذهب شافعی انتخاب نماید، با وجودی که هدفش رقابت با نظامیه بود، چارهای نداشت که برای تدریس این رشتهها از وجود یکی از فقهای بنام نظامیه استفاده نماید.» (67)
همچنین، مدرسان این مدرسه، در علوم قرآنی و تفسیر تسلط فراوانی داشتند؛ چنان که «وقتی احمد بن اسماعیل قزوینی بر کرسی تدریس قرار گرفت، رو به جماعت حاضر کرد و گفت: «دوست دارید از کدام تفاسیر تدریس کنم؟ کتابی را نام بردند؛ پرسید چه آیهای را؟ تعیین نمودند؛ به تدریس پرداخت و هر چه پرسیدند جواب گفت و همین روش را در مورد تدریس فقه و خلاف به کار برد و چیزی نمیگفت مگر آنکه برایش تعیین نمایند و با این عمل، حضّار مجلس را شیفته و متوجه حضور ذهن و کثرت محفوظات خود نمود.» (68)
2. ایجاد مرکزیت علمی:
چون خواجه تعصب شدید مذهبی و اعتقاد خاصی به خلفای سنی مذهب عباسی داشت، مصمم شد تا دارالخلافه بغداد را به عنوان مرکز تبادل آرا و عقاید مذهبی و حاکم بر جمیع شئون اجتماعی مسلمانان درآورد. بنابراین، با صرف هزینههای گزاف و با برنامههایی باشکوه، بیسابقه و ابداعی، نظامیه بغداد را به عنوان یکی از بزرگترین پایگاههای مذهبی و تبلیغاتی در شرق اسلام درآورد و با تبلیغات شدید اسماعیلیه به مبارزه برخاست. وی در این راه، همه امکانات مادی و نفوذ سیاسی خود را به کار برد و تا حدودی نیز موفق شد؛ چون نظامیه در اسرع وقت به صورت یکی از دارالعلمهای بزرگ اسلامی درآمد و توجه طالبان علم را از اقصی نقاط سرزمینهای اسلامی به سوی خود جلب کرد و از مراکز مهم وعظ و تزکیه و حل و عقد مسائل فقه شافعی گردید و تا حدود سه قرن که این مدرسه عملاً دایر بود، قبلهگاه ارباب دانش در اقطار اسلامی شد. نظامیه بغداد با آن همه کوششی که خواجه در سازمان بخشیدن به آن به کار برد، به زودی تمام مراکز مهم علمی پیش از خود یا مراکزی را که هم زمان با نظامیهها تأسیس شده بود، تحتالشعاع قرار داد و چنان شهرت عالمگیری پیدا کرد که بزرگترین افتخار طلبه علم و دانشمندان علوم دینی در دنیای گسترده اسلامی، تحصیل یا تدریس در این مدرسه عالی بود و طولی نکشید که نظامیه بغداد، عنوان بزرگترین مرکز علوم و معارف اسلامی را در اقطار اسلام احراز کرد.3. نهضت تأسیس مدارس دولتی و ملی:
خواجه نظامالملک با ابتکار خود در استفاده از مدرسه جهت بهرهگیریهای سیاسی و تأیید و اشاعه مذهب رسمی دولت و ابطال عقاید و آرای مخالفان، به ویژه اسماعیلیه، تطورّی جدید در تأسیس این گونه مدارس دولتی به وجود آورد که به یک نوع رقابت بین اصحاب سایر مذاهب منجر شد؛ به طوری که در سده ششم و هفتم قمری کمتر نقطهای در کشورهای اسلامی یافت میشد که از مدارس دینی و مراکز علمی خالی باشد. با اینکه مدارس نظامیه منحصر به امور مذهبی و به خصوص شافعی بود، اما اقدام خواجه در تأسیس این مدارس، موجب تحولی شگرفت در زمینه تأسیس روزافزون مراکز علمی و مدارسی شد که برخی از آنها پا را از دایره بحث و تحقیق پیرامون مسائل مذهبی فراتر نهادند و در سایر علوم و فنون نیز کمابیش فعالیتهایی را آغاز کردند.«مدارسی که قبل از نظامیه تأسیس شده بودند، آن تشکیلات گسترده و برنامههای منظم و ابداعی مدراس نظامیه را نداشتند؛ بلکه عدهای از مردم دیندار برای ذخیره حسنات و نشر علوم دینی، به تأسیس مدارس محلی اقدام مینمودند. اما پیدایش مدارس نظامیه، باعث شد بسیاری از پادشاهان و خلفا و بزرگان دولت به روش نظامالملک، برخی برای پاداش اخروی و بعضی به خاطر تحکیم بنیان قدرت سیاسی و گروهی نیز از باب رقابت با خواجه، این روش را دنبال نمایند.» (69)
به زودی مدارس بزرگ و زیادی در بغداد، شام، مصر و سایر بلاد اسلامی بنا شد. حتی «در دمشق اعلام شده بود هر کس آموزشگاهی بنا کند، هزینه آن هر قدر باشد، از خزانه شاهی پرداخت میشود.» (70)
همچنین فارغالتحصیلان مدارس نظامیه برای ترویج مذهب شافعی، با حمایت امرا و حکام به تأسیس مدارس اقدام میکردند.
در ایران و مخصوصاً شهرهای خراسان نیز به علت وجود دانشمندان بزرگ و شیوع مجادلات مذهبی، این امر با سرعت و علاقه هر چه بیشتر دنبال گردید و اگر اغتشاشات داخلی و حملات خانمانسوز ترکان غز و تاتار نبود، چه بسا کاروان علوم و معارف که سیر ترقی و کمال را میپیمود، به سر منزل مقصود میرسید و دانشمندانی به نبوغ میرسیدند که کار تحقیق و فعالیتهای علمی افرادی چون ابنسینا، بیرونی، خیام و ... را دنبال میکردند.
مدارس نظامیه روشهای ابداعی و منحصر به فردی داشتند که این روشها در مدارس قبل از نظامیه معمول نبود. در این مدارس، به منظور رفاه استادان و دانشجویان، مسکن و کمک هزینه در نظر گرفته شده بود. کتابخانههای بزرگ و مجهز این مدارس، انواع و اقسام کتب را در اختیار طلبه علم قرار میداد. مجالس وعظ و خطابه آن برای عموم دایر بود. اعضای گروه آموزشی این مدارس درجات معینی چون: درّوس، نایب، معید، فقیه و خازنالمکتبه داشتند. کلیه این برنامههای ابداعی و ابتکاری سرمشقی شد برای مؤسسات عالیای که پس از نظامیهها به وجود آمدند. (71)
4. تأثیر بر دانشگاههای قدیم اروپا:
مدارس نظامیه در زمینه تأسیس مراکز علمی و گسترش دامنه فعالیت آنها، موجب تحولی شگرف شد و از نظر نظام اداری و آموزشی و تأثیر در برخی از رشتههای علمی، سرمشقی برای دارالعلمهای قدیم اروپایی شد. «سالرنوی ایتالیا - قدیمیترین دانشگاه اروپا - دانشگاه بولونیا در پاریس و مونپلیه و آکسفورد، از تأثیر مدارس اسلامی خالی نبوده و به نظر برخی محققان، برخی الفاظ جاری در دانشگاههای اروپا مانند قرائت، سماع، اجازه و بحق الروایه، از الفاظ مشابه معمول در مدارس اسلامی اقتباس شده است.» (72) آلفرد گیوم مدیر دانشکده کلهم - میگوید: «اگر دروسی را که مسلمین در قرن 11 و 12 میلادی میخواندند با آنچه محصلین مسیحی در همان زمان میآموختند، مورد مقایسه قرار دهیم، خواهیم دید که تماس دانشگاههای مغرب و مشرق بیش از این بوده که تاکنون فرض شده است؛ همان تحصیل و مطالعه مرتب و منظم، ارتباط استاد و شاگرد، مسئله حقوق و جیره و اوقاف و انتظام و دیسیپلین، درجات و گواهینامههای تعلیم و تربیت و فعالیتهای زندگی و دانشآموزی...» (73)«با گسترش مدارس اسلامی در شام و مصر توسط خاندان نوریه و صلاحیه و فارغالتحصیلان نظامیه که عموماً از نظر نظام داخلی و برنامههای درسی همان روش معمول در نظامیه بغداد بود و همچنین برخورد مسلمانان و مسیحیان در جنگهای صلیبی باعث نفوذ در این مناطق، فرهنگ اسلامی در مغرب زمین و مراکز علمی آنها شد.» (74)
نظامیه بغداد، علاوه بر جنبههای اداری و آموزشی، از نظر علمی و فکری نیز در دانشگاههای قدیم اروپایی بیتأثیر نبوده است؛ «چنان که افکار و عقاید غزالی، مدرس مشهور نظامیه بغداد و نیشابور و کتابهای وی در منطق و حکمت، جلب توجه متفکرین مسیحی را نمود و مورد استفاده آنها قرار گرفت.» (75) به هر صورت، عناوینی را که ما اکنون از غرب اقتباس میکنیم، همان اصول و ضوابطی است که دانشگاههای قدیم اروپا از نظامیه و مستنصریه اقتباس کردهاند و حتی پوشیدن لباس سیاه و بر کرسی نشستن هنگام القای درس، از روشهای معمول در نظامیهها اقتباس شده است.
5. تجلیل از دانشمندان و مدرسان:
با پیدایش مدارس نظامیه و نیاز شدید دولت به طبقه فقها به منظور مبارزه بر ضد تبلیغات فرقهای، مدرسان این فن از عالیترین مزایای اجتماعی برخوردار گردیدند و دارای چنان نفوذ عمیقی در بین طبقات مردم و نزد خلفا و پادشاهان شدند که نظراتشان در اغلب موارد در رتق و فتق امور صائب و مطاع بوده است؛ به صورتی که «ابواسحاق شیرازی مدرس نظامیه توانست دست نماینده ملک شاه را از دستگاه خلافت عباسی کوتاه کند.» (76) و «در وفات وی، شورش عجیبی برپا شد. بازارها را بستند و تا یک ماه هیچ کس عمامه بر سر نگذاشت.» (77) همچنین غزالی از پرتو تحصیل و تدریس در مدارس نظامیه، از پایینترین مقام به عالیترین درجات علمی و اجتماعی رسید و از نظر علمی و مقام دنیوی و شهرت عالمگیر، به حد اعلای درجه رسید.اصول پارسایی و دیانت برخی از علما و فقهای نظامیه، روحانیت خاصی به این مرکز علمی داده بود و عقیده بسیاری بر این بود که هر طالب علمی قدم به این مدرسه نهد، حق تعالی بهرهای از دانش نصیب او میگرداند.
فقهای نظامیه پس از فراغت از تحصیل، به هر منصب عالی که دست مییافتند، فروتنی و حقشناسی را نسبت به استاد پیشین از یاد نمیبردند و همواره حقوق مسلم استاد خویش را مد نظر داشتند.
6. پیدایش ضوابط خاص در امر تدریس و توجه به رفاه مدرسان و طلاب:
با پیدایش مدارس نظامیه، تحولی چشمگیر در زندگی مدرسان و طلاب به وجود آمد و آنان را از سختی معیشت نجات داد و مدرسان و طلاب علم از حمایت اجتماعی بیسابقهای برخوردار شدند و میتوانستند با استقرار و اطمینان، به تحصیل علوم بپردازند و پیشرفت و ترقی نائل شوند. این اقدامات در مدارسی که به تقلید از نظامیهها ساخته شد نیز ادامه یافت؛ «چنان که مستنصر عباسی در مستنصریه برای استادان، حقوق ماهانه قرار داد و آشپزخانه مدرسه به شاگردان و استادان غذای گرم و نان و گوشت داد و برای رفاه اهل مدرسه، حمام و بیمارستان ساخته شد و کتاب و قلم و کاغذ مجانی در اختیار طلبه قرار میگرفت.«مدارس نظامیه برای وظیفه تدریس، ضوابط خاصی به وجود آورد؛ به صورتی که تصدّی تدریس برای هر کسی مقدور نبود و تا [فردی] دارای مکانت علمی و شهرت و پذیرش اجتماعی نبود، اهلیت این مقام را نداشت و نمیتوانست این مقام را اختیار کند.» (78)
ب) آثار منفی
1. عدم توجه به برخی از رشتههای علمی:
چون هدف از تأسیس مدارس نظامیه، مبارزه با عقاید خصم و در نتیجه، محصور شدن در مذهب شافعی بود، به سایر رشتههای علمی توجهی نشد. در صورتی که با آن همه امکانات و با وجود وحدت و قدرت سیاسی دوران سلجوقی، اگر خواجه اندکی از آن همه مساعی خود را در راه پیشرفت سایر علوم به کار میبرد و درهای مدارس خود را به روی طالبان سایر علوم و فنون و سایر فرقهها میگشود، در قبال هزاران فقیه و متکلم شافعی، تعداد زیادی ریاضیدان و فیلسوف و طبیب داشتیم؛ اما متأسفانه به این رشتهها توجهی نشد؛ ریاضی فقط تا اندازهای که به علمالفرایض مربوط بود، مورد توجه قرار گرفت. به طب پرداخته نشد و با فلسفه، سخت مبارزه شد و در این راه غزالی با تألیف کتاب «تهافت الفلاسفه» بیشترین اقدام را انجام داد و «اساسی را که هر کس خللناپذیر میدانست و جرئت بر هم زدن آن را نداشت، با نیروی فکر و اندیشه، رخنهدار ساخت.» (79) از آنجا که خواجه نظر به تعصبات خاص، خود را حامی خلیفه بغداد میدانست، عملاً در راه مبارزه با تبلیغات اسماعیلیه و عقاید و آرای فلاسفه به فعالیت پرداخت و «غزالی که نگاهبان سنت و دوستدار دربار عباسی و مجری مصوبات خواجه بود، کتاب «مقاصد» و «تهافت الفلاسفه» و «مستظهری» را برای خشنودی این وزیر نوشت و با اندیشه فلاسفه و باطنیان مصر و صباحیان به جنگ پرداخت.» (80) به هر حال، در حوزه خلافت عباسی و حکومت سلجوقی، با اشاعه علوم فلسفی شدیدا مبارزه میشد و فلاسفه، قدرت خودنمایی نداشتند. در مدارس نظامیه، آزادی اندیشه و اظهار عقیده محکوم بود و تنها توجه به کتب سنتی و علوم قدیمه معمول بود؛ تدریس منطق هم تنها به خاطر آشنا ساختن فقها به فنون مبارزه و جدل و خلافت بود.هر چند نهضت علمی و ادبی اسلام در بغداد - مرکز خلافت عباسی شروع شده بود، ولی دوره نضج و کمال و گسترش و شکوفایی آن مقارن بود با دورههایی که خلافت بغداد رو به ضعف و سستی نهاده بود و حکومتهای محلی در ایران دایر بودند؛ چرا که با وجود حکومتهای مستقل، مراکز علمی مستقل نیز وجود داشتند و مراکز متعدد علمی مستقل که نتیجه آن، آزادی نسبی اندیشمندان در اظهار آرای خود باشد، برای پیشرفت علم و اندیشه مناسبتر از یک مرکز واحد و بیرقیب است که نوعی خاص از فکر و اندیشه را تحمیل میکند.
اما با پیشرفت دولت سلجوقی و تشکیل یک دولت واحد متمرکز، حکومتهای محلی از بین رفتند و یک مذهب خاص با حمایت خواجه، رسمی شد و مجادلات مذهبی شدت و حدّت یافت. در این زمان، ابداع و ابتکار در مؤلفات اسلامی ضعیف گردید و جنبه تقلید از گذشتگان و جمع و تلفیق و شرح و تفسیر و رد و تأیید عقاید و نوشتههای گذشتگان قوت گرفت و موضوعات علمی، محدود و سیر نزولی علم و اندیشه در جهان اسلام شروع شد. (81)
2. عدم ارتباط و تبادل فرهنگی با سایر جوامع بشری:
هم زمان با فعالیت مدارس نظامیه، مراکز علمی مهم دیگری چون: مرکز علمی - درمانی جندیشاپور، بیتالحکمه بغداد، جامعالازهر مصر و مرکز علمی - درمانی عضدی در بغداد وجود داشت که به غیر از الازهر، درهای سایر مراکز به روی کلیه مشتاقان علم باز بود و دانشمندان این مراکز، علوم و تجربههای خود را در اختیار سایرین قرار میدادند و زمینه تبادل علوم و فرهنگ خود را فراهم میکردند و باعث گسترش و انتقال آن به دیگر جوامع بشری به خصوص مسلمانان میشدند. «متأسفانه شهرت نظامیه بغداد در زمینه اختصاص بودجه و هزینههای گزاف و تبلیغات وسیع و گسترده و برنامههای خاص آموزشی بوده است، اما در زمینه توجه به مسائل علمی و فرهنگی، با اختصاص این مدارس به یکی از رشتههای مذاهب اسلامی و انحصار در نزد پیروان مذهب شافعی، موفق نبوده و با بستن درهای خود به روی دانشپژوهان سایر مذاهب، ارمغانی جز تشدید مجادلات مذهبی و مبارزه با آزادی فکر و اندیشه نداشته است.» (82)3. انحصار دانش و بهرهگیریهای سیاسی از آن:
از آنجا که منظور اصلی از تأسیس مدارس نظامیه، تربیت افرادی بود که بتوانند پس از فراغت از تحصیل، از وجودشان در مشاغل حساس دولتی و اجتماعی به نفع مقاصد دولت بهرهبرداری کنند و آنان را جهت اجرای برنامههای دولت که اهمّ آنها مبارزه با پیروان سایر مذاهب به ویژه اسماعیلیه و شیعه بود، پرورش دهند؛ لذا غالب دنیاپرستان و طالبان مادیات و مزایای اجتماعی و مقامات عالی سیاسی، به این مدارس روی آوردند. با انحصار علم در دولت، جیرهخواران و حقوقبگیران چارهای جز امتثال اوامر و پیروی از عقاید تحمیلی دولت را نداشتند و چون غیرشافعیها به این مدارس راهی نداشته یا اخراج میشدند، گاه افراد سست عنصر برای دست یافتن به مزایا، مذهب خود را ترک میکردند. روش نظامالملک شبیه سیاست سیستمهای تکحزبی بود که قدرت و نفوذ خود را در راه اعتلای آرمانهای خویش، ولو به ضرر اکثریت مردم، به کار میگرفت و همه امکانات را در انحصار حزب حاکم قرار میداد داد (83) و چون در مدارس نظامیه، آزادی عقیده، محکوم و تأیید و پیروی از برنامههای دولت و اجرای مقاصد بانی، آب و نان و جاه و مقام به همراه داشت، ضربه مهلکی بر اصالت علم وارد شد و علم و اندیشه دچار رکود و انحطاط گردید به صورتی که به گفته شبلی نعمانی: «وقتی علمای ماوراءالنهر از تأسیس مدارس نظامیه و روش معمول در آن باخبر شدند، مجلس ماتمی برپا نمودند و بنای سوگواری را گذاشتند که دیگر کسب دانش برای خود دانش نیست، بلکه علم به قصد رسیدن به ثروت یا منصب و جاه، تحصیل میشود.» (84)طالبان شهرت و مقام که حمایت خواجه طوس و منصب تدریس نظامیان را بهترین دستاویز برای تحقق آرمانها و مقاصد دنیوی خویش میدانستند، هر گونه سرسختی و خشنونتی را که از جانب خواجه علیه فرقههای مخالف اعمال میشد، مجاز و مشروع میشمردند. در حقیقت، موضوع وعظ و خطابه نظامیهها یا مؤلفات دانشمندان آن، توجیه و تأیید سیاستی بود که خواجه و ایادی او در مبارزه با مخالفان مذهبی در پیش گرفته بودند. رواج این گونه مسائل، مزایا و خصوصیات مراکز علمی آزاد را از نظامیهها سلب کرد و مقاصد سیاسی و مذهبی خواجه و مزدوران او، محیط آن را با نوعی از غرضورزیها و بهرهگیریهای سیاسی آلوده ساخت.
4. تشدید مجادلات مذهبی و ایجاد تفرقه در جوامع اسلامی:
«بزرگترین ضربات و لطمههای جبرانناپذیر مدارس نظامیه، ایجاد تشتّت و تفرقه بین جوامع اسلامی و تشدید مجادلات مذهبی و فرقهای بود که مسلمانان را از آرمانهای عالیه انسانی خود دور نمود و آن چنان بنیان وحدت و همبستگی آنان را سست و متزلزل ساخت که پس از آن در برابر کوچکترین تهاجم خارجی، تاب مقاومت نداشته، به هر گونه حکومت ستمکارانه داخلی و خارجی تن در دادند.» (85) مجالس وعظ نظامیهها اغلب به منظور ابطال و نفی عقاید مخالفان برپا میشد و بهترین عامل تشدید مشاجرات و مناقشات مذهبی بود که از پای منبر اوج میگرفت و به زد و خوردهای خونین در خارج از مدرسه منتهی میشد و حتی کار به جایی رسید که زد و خوردهای فرقهای و تخریب رؤسای مذاهب علیه یکدیگر، از مسائل رایج نظامیهها شد.«مجادلات مذهبی و دخالت رؤسای مذاهب در امور سیاسی، جز غلبه تعصب و تشدید و توسعه دامنه اختلاف و ریشهکن ساختن مبانی ملی و گسستن رشتههای وحدت اسلامی، نتیجهای دیگر نداشته است؛ به طوری که شاید علت اصلی سقوط شهرهای خراسان و عراق در یورشهای ترکمانان غز و مغولان، اشتغال مردم به خرافات مذهبی و از یاد بردن روح ملیت و وطنخواهی و فاصله گرفتن از آرمانهای حقیقی اسلام باشد.» (86) البته «این مجادلات به طبقه صوفیه که غالباً بیطرف از این مجادلات به سر میبردند، مجال خودنمایی و پیشرفت داده بود.» (87)
«خواجه بر عکس آنچه ادعا میکرد که مدارس نظامیه را برای صیانت اهل علم و ایجاد وحدت مذهبی در دنیای اسلام بنا کرده است، قصدش نابودی دیگر مذاهب و اشاعه و رسمیت دادن مذهب شافعی بود. لذا دانشمندان شایسته و بنام، تنها به جرم شافعی نبودن از تدریس در نظامیهها محروم و ممنوع شده بودند. بیشتر مجالس وعظی که در مدارس نظامیه برپا میشد، هدف عمدهاش ترجیح مذهب شافعی و نفی مذاهب مخالف بوده است.
«خواجه میکوشید هواداران و سرسپردگان خود را به عالیترین درجات برکشد. از سوی دیگر، هر فرد یا جمعیتی را که علیه نفوذ او به ستیز برمیخاست، به تشیّع و باطنی بودن متهم میساخت و مبارزه او به منظور استقرار نظم و عدالت، شکل مبارزه بر ضد نظم و عدالت به خود گرفته بود.» (88)
مجالس وعظ نظامیهها، مردم را سست عنصر و ظاهربین کرده بود و آنها به هر بادی از جای میشدند. به عنوان مثال، «مردم به هنگام وعظ اردشیر عبادی در نظامیه بغداد، چنان تحت تأثیر قرار گرفتند که در مجلس او از شدت زاری از هوش رفتند و بر دست او توبه کردند. اما وقتی سخنانش با مخالفت برخی از فقها مواجه شد و او را به خروج از بغداد محکوم کردند، از آن انبوه شیفتگان کسی به یاریاش برنخاست» (89) و «همین مردم در زمان هجوم مغولان از شرق و مسیحیان صلیبی از غرب، همه چیز را فراموش کرده و به ترجیح مذهب خویش و تقبیح آرا و عقاید یکدیگر میپرداختند.» (90)
با این همه، «سعی و تلاش خواجه و طرفداری بیچون و چرای وی از مذهب شافعی، نه تنها رسمیت و وحدت آن را در ممالک اسلامی ممکن نشد، بلکه پیروان سایر مذاهب و ارباب سیاست، به تعصب و طرفداری از مذاهب معتقد خویش ترغیب و تشجیع شدند. اسماعیلیه به دامنه تبلیغات خود افزودند و در نهایت با قتل خواجه، ضربه سهمگین خود را بر سیاستهای وی وارد ساختند.» (91) و «شیعیان در نهان و آشکار به استحکام موقع خویش و رسوخ در دستگاه سلاطین و خلفا کوشیدند» (92) و درگیری شیعیان با پیروان شافعی، عرصه را بر پیروان شافعی تنگ نمود؛ به صورتی که رئیس شافعیان با عده قلیلی که باقی مانده بودند، به یکی از قرّاء طوس گریختند و دروس شافعی در نیشابور باطل گردید. سرانجام، خواجه در نتیجه سیاستهای تعصبی خویش، به دست فدائیان اسماعیلیه کشته شد و دنیای آغشته و آشفته از تعصبات دینی و اختلافات و مجادلات مذهبی از پس خویش بر جای نهاد.
پینوشتها:
1. حوزه علمیه قم
2. کسایی، مدارس نظامیه و تأثیرات علمی اجتماعی آن، ص 13.
3. طلس، التربیه و التعلیم فیالاسلام، صص 30- 29.
4. کسایی، مدارس، پیشین، صص 14-13.
5. همان، ص 13.
6. همان، ص 68.
7. همان، ص 73.
8. همان، ص 67.
9. همان، صص 69-68.
10. نقل از: ص 69.
11. طرطوشی، سراج الملوک، صص 129-128.
12. هندوشاه نخجوانی، تجاربالسلف، ص 270.
13. ر. ک. به: کسائی، پیشین، ص 112.
14. ابنالجوزی، المنتظم فی تاریخ الملوک و الامم، ص 238.
15. هندوشاه نخجوانی، پیشین، ص 334.
16. طرطوشی، پیشین، ص 128.
17. کسایی، پیشین، ص 72.
18. ابنکثیر، البدایة و النهایة، ج 12، ص 106.
19. ابن جبیر، رحله ابنجبیر، صص 216- 215.
20. ابنالجوزی، پیشین، ج8، ص 256.
21. کسایی، پشین، ص 114.
22. ابنالجوزی، پیشین، ج9، ص 66.
23. همان، ج1، صص 147-146.
24. هندوشاه نخجوانی، پیشین، ص 270.
25. اسنوی، طبقات الشافعیه، ج1، ص 535.
26. کسایی، پیشین، ص 15.
27. همان، ص 125.
28. ر. ک. به: مینوی، نقد حال، ص 273.
29. ابنالجوزی، پیشین، ج1، ص 203؛ ابنکثیر، پیشین، ج12، ص 245.
30. همان، ج10، ص 142.
31. ر. ک. به: کسایی، پیشین، صص 131-130.
32. ابنجبیر، پیشین، صص 216-215.
33. کسایی، پیشین، ص 159.
34. همان، ص 161.
35. ابنفوطی، الحوادثالجامة، ص 63.
36. ابنخلکان، وفیات الاعیان و ابناءالزمان، ج6، صص 84-81.
37. کسایی، پیشین، ص 183.
38. همان، ص 134.
39. سبکی، طبقاتالشافعیه الکبری، ج6، ص 30.
40. کسایی، پیشین، ص 133.
41. همان، ص 183.
42. همان.
43. همان، ص 204.
44. همان، ص 126.
45. ابنالجوزی، پیشین، ج1، ص 203.
46. کسایی، پیشین، ص 184.
47. ابنخلکان، پیشین، ص 2، ص 314.
48. کسایی، پیشین، ص 184.
49. سبکی، طبقاتالشافعیه الکبری، ج5، ص 124.
50. همان، ج7، ص 147.
51. هندوشاه نخجوانی، پیشین، ص 325.
52. ر. ک. به: ابنالجوزی، پیشین، ج9، ص 246؛ ج10، صص 102 و 147- 146.
53. همان، ج6، ص 66.
54. فروزانفر، مجموعه مقالات و اشعار، ص 52.
55. ابناثیر، الکامل، ج8، ص 124.
56. ابنکثیر، البدایة و النهایه، ج12، ص 117.
57. ابنالجوزی، پیشین، ج9، ص 57.
58. ر. ک. به: سبطبنالجوزی، مرآةالزمان فی تاریخالاعیان، صص 38-37-443.
59. محمدی، «سیر اندیشه و علم در جهان اسلام تا زمان ابوریحان و پس از او»، ص 7.
60. ابناثیر، الکامل، ج8، ص 121.
61. کانپوری، زندگانی خواجه بزرگ حسن نظامالملک، ص 140.
62. هندوشاه نخجوانی، پیشین، ص 334.
63. کسایی، پیشین، ص 224.
64. همان، ص 216.
65. همان، صص 270- 269.
66. ابنفوطی، الحوادث الجامعه، ص 63.
67. سبکی، پیشین، ج6، ص 10.
68. کسایی، پیشین، صص 271-270.
69. ابنجبیر، رحله، ص 272.
70. ر. ک. به: کسایی، پیشین، صص 273-272.
71. زرینکوب، کارنامه اسلام، ص 37.
72. گروه مؤلفان، میراث اسلام، صص 231-228.
73. همان، ص 14.
74. همان، ص 251.
75. ابوالفداء، المختصر فی الاخبار البشر، ج2، ص 194.
76. ابنالجوزی، پیشین، ج9، ص 18.
77. کسایی، پیشین، ص 278.
78. همائی، غزالینامه، ص 90.
79. کسایی، پیشین، ص 282.
80. ر. ک. به: محمدی، پیشین، صص 19-18 و 25.
81. کسایی، پیشین، ص 281.
82. همان، صص 287-286.
83. نعمانی، «آموزشگاههای قدیم در کشورهای اسلامی»، ش 8، ص 24.
84. کسایی، پیشین، ص 287.
85. همان، ص 19.
86. همان، ص 23.
87. زرینکوب، فرار از مدرسه، ص 112.
88. ابنالجوزی، پیشین، ج9، ص 75.
89. کسایی، پیشین، ص 289.
90. همان، ص 15.
91. همان، ص 18.
92. ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ج9، ص 60.
1. ابن خلکان، شمسالدین ابوالعباس احمد بن محمد، وفیاتالاعیان و ابناءالزمان، تحقیق محمد محیالدین عبدالحمید، قاهره: مطبعةالسعادة، 1948م.
2. ابناثیر، عزالدین ابوالحسن، الکامل، [بیجا]، [بینا]، [بیتا].
3. ابنالجوزی، ابوالفرج عبدالرحمن علی بکری صدیقی، المنتظم فی تاریخالملوک والامم، حیدرآباد: مطبعة دائرهالمعارف، 1357 ق.
4. ابنجبیر، ابوالحسن محمد بن احمد اندلسی، رحله ابنجبیر، تحقیق حسین نصار، مصر: [بینا]، 1374 ق.
5. ابنفوطی، کمالالدین ابوالفضل عبدالرزاق بن احمد بغدادی، الحوادث الجامعه، بغداد: مطبعة فرات، 1351 ق.
6. ابنکثیر، عمادالدین ابوالغداء اسماعیل بن عمر دمشقی، البدایة و النهایة، قاهره: مطبعةالاستقامه، 1358 ق.
7. ابوالفداء، عمدالدین اسماعیل، المختصر فی الاخبار البشر، [بیجا]، [بینا]، [بیتا].
8. اسنوی، جمالالدین عبدالرحیم بن حسن؛ طبقات الشافعیه، تحقیق عبدالله جبوری، بغداد: مطبعة الارشاد، 1390 ق.
9. زرینکوب، عبدالحسین؛ فرار از مدرسه، تهران: انجمن آثار ملی، 1353.
10. زرینکوب، عبدالحسین؛ کارنامه اسلام، تهران: شرکت سهامی انتشار، 1348.
11. سبطابنالجوزی، شمسالدین ابوالمظفر بن قزاوغلی، مرآةالزمان فی تاریخ الاعیان، حیدر آباد، [بینا]، 1370 ق.
12. سبکی، تاجالدین ابونصر عبدالوهاب بن علی؛ طبقات الشافعیه الکبری، تحقیق عبدالفتاح محمدالحلو، محمود محمد الطناجی، [بیحا]، مطبعةالحلبی، 1964 م.
13. طرطوشی، ابوبکر محمد بن ولید؛ سراج الملوک، قاهره: مطبعة بولاق، 1289 ق.
14. طلس، محمد اسعد؛ التربیة و التعلیم فی الاسلام، بیروت، [بینا]، 1957 م.
15. فروزانفر، بدیعالزمان؛ مجموعه مقالات و اشعار، به کوشش عنایتالله مجیدی، تهران: انتشارات دهخدا، 1351.
16. کانپوری، عبدالرزاق هندی؛ زندگانی خواجه بزرگ حسن نظامالملک، ترجمه سید مصطفی طباطبایی، تهران: نشر مجله هور، 1350.
17. کسایی، نورالله؛ مدارس نظامیه و تأثیرات علمی - اجتماعی آن، تهران: امیرکبیر، [بیتا].
18. گروه مؤلفان، میراث اسلام (آنچه مغرب زمین به ملل اسلامی مدیون است)، ترجمه مصطفی علم، تهران: انتشارات مهر، 1325.
19. محمدی، محمد، «سیر اندیشه و علم در جهان اسلام تا زمان ابوریحان و پس از او.»مقالات و بررسیها، دفتر 16-13، تهران: دانشکده الهیات دانشگاه تهران، 1352.
20. مینوی، مجتبی، نقد حال، تهران: انتشارات خوارزمی، 1351.
21. نعمان، شبلی، «آموزشگاههای قدیم در کشورهای اسلامی»، ترجمه فخرداعی، مجله آموزش و پرورش، ش 8، تهران: آبان 1371.
22. همایی، جلالالدین، غزالینامه، چ دوم، تهران: نشر فروغی، [بیتا].
23. هندوشاه نخجوانی، تجاربالسلف، تهران: انتشارات طهوری، 1344.
منبع مقاله :
چیتسازان، امیرحسین، (1388)، آموزش عالی در گسترهی تاریخ و تمدن اسلامی، تهران: پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی، چاپ اول.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}